دو فرشته

خانه

برای علیرضا در بانک مسکن، حساب پس انداز افتتاح کردیم. به ریحانه هم گفتیم می خوای پولهای توی قلکت رو بذاریم بانک؟ گفت برا چی؟ گفتیم که بعداً بتونی باهاش خونه بخری گفت نه خیر! بزرگ که شدم شوهرم برام می خره گفتیم حالا چه اشکال داره. واست حساب باز می کنیم با قاطعیت گفت : نه، شوهرم وظیفشه، باید برام خونه بخره. شما نمی خواد بخرید
12 آبان 1393

بازی آنلاین

این بچه های نسل امروز خیلی باهوش هستند! سواد خواندن و نوشتن ندارند اما چنان با کامپیوتر کار و بازی می کنند که دست بچه های جناب گیل بیتس هم از پشت بسته می شود! مدتیست ریحانه و علیرضا از عمه زهرا یاد گرفته اند صفحه مرورگر نت را باز و در گوگل عبارت "بازی آنلاین دخترانه یا پسرانه" را جستجو کنند. با نتایج سرچ در صفحات مختلف هم سرگرم شوند! بدلیل خطرات بدیهی، از اینرتت بر حذرشان می داریم. اما خب خیلی وقتها می آیند و می پرسند "بابا انترنت وصله؟ می خوایم بنویسیم بازی آنلاین". من هم قبول نمی کنم. یا ریحانه گاهی می پرسد "بابا چطور صفحه کلید فارسی می شه؟" . یادش نمی دهم! ... امان از دست هوشمندی گوگل! ...
5 آبان 1393

جشن تولد

فاصله نزدیک تاریخ تولد بچه ها، باعث میشود جشن تولد مشترک برایشان بگیریم! امروز جشن در خانه برگزار شد. تصمیم داشتیم برنامه را در بیرون و در پارک اجرا کنیم ولی به دلیل نبودن مامان و بابای مامان، نشد که بشود!  با حضور آقاجون ، مامان جون، عمو، عمه ها و خاله ها و زن دایی ها و بچه هایشان، جشن مختصری گرفته شد، کیک با شمع های 5 و 8 را فوت کردند و کادو گیرشان آمد. بیشتر، پول دادند برای ریحانه ، میز تحریر سفارش دادیم، لودر اسباب بازی هم نصیب علیرضا شد!   عکس دسته جمعی ریحانه، علیرضا، فاطمه سادات، محمدباقر، مرضیه ...
2 آبان 1393

آئینه بازی

هر روز ، ایستادن جلوی آئینه و یک ساعت بازی کردن و شعر خواندن و دست زدن و همذات پنداری،  جزء برنامه های ریحانه است   ...
25 مهر 1393

جی اف علیرضا

در مسجد، بین دو نماز نشسته بودم، علیرضا با ذوق و شوق آمد و با صدای بلند گفت : بابا ، با یه دختر دوست شدم! صدای خنده اطرافیان بلند شد به همراه تیکه های استغفرالله، مسجد جای این کارهاست؟، چشممان روشن، نوه حاجی و گرل فرند و ...!  ...
24 مهر 1393

وقتی بچه ها گول می زنند!

- من امشب برای خواب می خوام بمونم خونه ی آقاجون - نمیشه، نــمــیـــشــه -  - بریم خونه. زود باش - چطور وقتی آبجی می مونه، منو می برید برام بستنی می خرید. حالا هم من می مونم، آبجی رو ببرید براش بستنی بخرید! -  ...
18 مهر 1393

تعصب فوتبالی وطنی

هروقت بازی فوتبال پخش میشه، ریحانه با علاقه و کنجکاوی شهر تیم ها رو می پرسه. مثلا پدیده مال کجاس؟ نفت چی؟ تراکتور چه شهریه و ... بازی استقلال و فولاد بود. گفت : - بابا... فولاد مال چه شهریه؟ - اهواز - خب استقلال هم مال تهرانه؟ - بله - پس چرا ما طرفدار استقلالیم؟ - خب دیگه، چون دوستش داریم - ولی اون که مال تهرانه. باید طرفدار فولاد باشیم که اهوازیه. چون ما هم اهوازی هستیم - ... - من دیگه طرفدار فولادم! ...
18 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو فرشته می باشد